عصر یک جمعه ی دلگیر،
دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،
به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
یه سوال:
اگه موقعی که کارنامه اعمال ما رو میدن خدمت امام عصر (روحی فداک)
ایشون مثل مدیر مدرسه که موقع دادن کارنامه یه نگاه به برگه میندازه
و یه نگاه تو چشای شاگرد
آقا هم هی به نامه اعمال ما نگاه کنه و هی به چشمای ما
بعد با چشمای پر از اشک، بپرسه: تو شیعه ای؟
چی جواب میدیم؟
چند گاهی ست ...
چند گاهی ست وقتی می گویم:
«اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن»
«صلواتک علیه و علی آبائه»
«فی هذه الساعة»
«و فی کل الساعة»
«ولیا و حافظا»
«و قائدا و ناصرا»
«و دلیلا و عینا»
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
«و تمتعه فیها طویلا»
و باز هم همان جمله قدیمی ...
به راه آییم تا از راه بیاید!
مثل هر بار برای تو نوشتم:
اللهم عجّل لولیک الفرج