سید ما مولای ما, دعا کن برای ما


عصر یک جمعه ی دلگیر،

 

دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

 

چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

 

و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

 

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

کارنامه

یه سوال:


اگه موقعی که کارنامه اعمال ما رو میدن خدمت امام عصر (روحی فداک)

ایشون مثل مدیر مدرسه که موقع دادن کارنامه یه نگاه به برگه میندازه 

و یه نگاه تو چشای شاگرد

آقا هم هی به  نامه اعمال ما نگاه کنه و هی به چشمای ما

بعد با چشمای پر از اشک، بپرسه: تو شیعه ای؟

چی جواب میدیم؟

چند گاهیست ...

چند گاهی ست ...

چند گاهی ست وقتی می گویم: 

 

«اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن»

 

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.
چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«صلواتک علیه و علی آبائه»

 

به یاد مصیبتهای اهل البیتت اشک ماتم نمی ریزم.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«فی هذه الساعة»

 

دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و فی کل الساعة»

 

دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.
چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«ولیا و حافظا»

 

احساس نمی کنم که سرپرستم،
امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را
به نظاره نشسته است.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و قائدا و ناصرا»

 

به یاد پیروزی لشکرت، 
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند.
 چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و دلیلا و عینا»

 

یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.
چند گاهی ست وقتی می گویم:


«حتی تسکنه أرضک طوعا»

 

یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، 
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم.
چند گاهی ست وقتی می گویم: 


«و تمتعه فیها طویلا»

 

به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین 
تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم ...
 
اما چند گاهی ست دعای فرج را چند بار می خوانم 
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
 
هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، 
هم سرپرستم باشی،
 
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم 
و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است
 
و تو ذخیرۀ خدایی که همیشه با منی ...


اللهم عجل لولیک الفرج ...

salavat

آقا برای تو نه ...

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

آقا برای تو نه برای خودم بد است

هر هفته در گناه تماشا کنی مرا

من گم شدم تو آیینه ای گم نمیشوی

وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا ...


و باز هم همان جمله قدیمی ...

 

به راه آییم تا از راه بیاید!




گفتگو با امام زمان


 مثل هر بار برای تو نوشتم:


دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟

و ای کاش که این جمعه بیایی!

دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟


تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند

مگر این منجی دلسوز، طرفدار ندارد، که غریب است؟

و عجیب است

که پس از قرن و هزاره

هنوزم که هنوز است

دو چشمش به راه است

و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش، زیاد است

که گویند

به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد!
http://s3.picofile.com/file/7986013224/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7_zohor313yar_blogfa_om_6_.gif

تو آمدی و دیدی خوابیم ...

دیریست که آواره ی دشتی آقارفتی و دوباره برنگشتی آقاشاید که تو آمدی و دیدی خوابیم

از خیر تماممان گذشتی آقا...


1_molaye-man.jpg 


اللهم عجّل لولیک الفرج


40096190678766401834.shabhayetanhayi.ir