کربــــلا

 

راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده:

آب، آتش، خاک، هوا 

آبی که از تو دریغ کردند

آتشی که در خیمه گاهت افتاد

خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها


و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها …


ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا …

راز عاشقی


با روضۀ حسین نفس تازه می کنم 

وقتی هوای شهر نفس گیر می شود ...

علمدار کربلا

984308_446786048751053_1367604470_n.jpg

  

ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار


برخیز چه پیشامده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیز فدای سرت انگار نه انگار

 

تیرها بین کمان است بیا برگردیم ...


رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم

این سفر بار گران است بیا برگردیم

 

صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود

خواهرت دل نگران است بیا برگردیم


چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده

قصه ی مرگ جوان است بیا برگردیم


صحبت از دیده ی دریایی عباس شده

تیرها بین کمان است بیا برگردیم


ساربان خیره شده بر خَم انگشتری ات

خنجرش نقره نشان است بیا برگردیم


خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده

رنگ این خاک همان است بیا برگردیم


یک طرف این همه زن در طرف دیگر جنگ

لشگری چشم چران است بیا برگردیم


یه روزی میاد ازسفر .... هَل مِن ناصِراً یَنصُرُنی


هَل مِن ناصِراً یَنصُرُنی؟

عاشورا فقط برای سوختن نیست، برای حرکت هم هست ...

باید از حسین تا خدا پل بزنیم ...

گوش بدید، هنوز هم صدای «هَل مِن ناصِراً یَنصُرُنی» هست، هنوزم هست کسی که هر صبح و شام این پیام رو به جانها فریاد می زنه که «هَل مِن ناصِراً یَنصُرُنی» ؟ 

کیست مرا یاری کند؟.....

هنوز هم هست، مهدی فاطمه، پسر دردانة حضرت زهرا (س)، منتظر جواب من و توست.

هر روز می تونیم به اماممون جواب بدیم، هر روز میشه با کارامون عشقمون رو نشون بدیم، ترک گناه کنیم، وفاداریمون رو ثابت کنیم، هر روز می تونیم ...

پس بیاید این جمله رو با تمام وجود به تجلّی در بیاریم که:

 

.............“ (تو ضربان قلب منی، یا مهدی (عج 



گفتگو با امام زمان


 مثل هر بار برای تو نوشتم:


دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟

و ای کاش که این جمعه بیایی!

دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟


تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند

مگر این منجی دلسوز، طرفدار ندارد، که غریب است؟

و عجیب است

که پس از قرن و هزاره

هنوزم که هنوز است

دو چشمش به راه است

و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش، زیاد است

که گویند

به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد!
http://s3.picofile.com/file/7986013224/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7_zohor313yar_blogfa_om_6_.gif

تو آمدی و دیدی خوابیم ...

دیریست که آواره ی دشتی آقارفتی و دوباره برنگشتی آقاشاید که تو آمدی و دیدی خوابیم

از خیر تماممان گذشتی آقا...


1_molaye-man.jpg 


اللهم عجّل لولیک الفرج


40096190678766401834.shabhayetanhayi.ir